کویر

گر از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی به فرشته ها به باران برسان سلام ما را...

کویر

گر از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی به فرشته ها به باران برسان سلام ما را...

قیزیل گول اولمایایدی
سارالیب سولمایایدی
بیر آیریلیق بیر اولوم
هیچ بیری اولمایایدی

پدر

پدرم دیده بسویت نگران است هنوز         غم نادیدن تو بار گــــران اســــت هنوز
آنقدر مهر و وفا بر همگان کــردی تو         نام نیکت همه جا ورد زبان است هنوز
 
 
بیا تا قدر یکدیگر بدانیم که تا نا گه ز یکدیگر نمانیم .
خیلی دلم برای پدرم تنگ شده الان یک هفته است که از پیش ما رفته . کاش حداقل مادرم زنده بود تا سر روی دامنش میذاشتم و هاهای گریه می کردم .

  

سخن از گرمی دست من و توست

که چه محتاج تر از دیروز است

            چه محتاج تر از دیروز است

                   محتاج تر از دیروز است

               محتاج تر از دیروز است

 

سرخ جامه ای که منم

شکم هفت کوه پاره شد
زهدان چهار دریا سترون
لبان درختان
بنفش ماند
و ریشه های دیوانه
در زیر خاک
خود را از اسارت هم
رها کردند
پرده ی گوش سنگ
پاره شد
درختان دیوانه کر شدند
انسان جائی
برای تدفین جسم خویش
نمی یابد.
انسان جائی
برای تدفین خویش
نمی یابد.
لباس تن من
در خیاط خانه کدام آسمان
دوخته شد
چه تنگ است
چه تنگ است
چه تنگ است
تنفس عشق
در این لباس چه سخت است
چرا پوست مرا
کوچکتر از روحم بافتی؟
چرا برای اْقیانوس قلبم
خط پایای نکشیدی
چرا شهوت کوه را
مهار کردی
امّا مرا تشنه عشق زائیدی
وقتی که ماه قاعده شد
و قطره های خون
بر زبان درخشنده ی آبشارها چکید
مردان خشمگین
در غاری جمع شدند
تا منشور ابدی ناموس را
بنویسند
چرا گوش هایم
آنقدر حساس نبود
تا صدایشان را بشنوم؟
پوست بالشم هر شب
با اصوات کْهن
پاره میشود و
در خوابهایم پیامبری
با صورت بزک کرده
به دنبال پسران چهارده ساله می دود
و پردهُ پنجره اش
شیشه ی سُرخابی زنی ست
که می خواست قدیسه بماند
اطاق افیون
اطاق افیون
بر منقل های عشرت
خم شده اند مردانی که
شیرازه ی عشق را
پاشیده می خواهند
زنان ،
گره قالی های نیمه بافته را
از خشم با دندان میجوند
خانه در دود غوطه ور است
خانه از دود به خود می پیچد
مردان کوچک
در کنج حیاط
به مرغان زنده
تجاوز می کنند
وضو می گیرند
و نمازشان را
بر شلیته ی سرخ فاحشه ها میخوانند
من از پنجره ام می بینم
من در خوابهایم میبینم
من می دانم
از آلت تناسلی دیوها
تا بکارت آن فرشته ای
که هنوز در خواب است
راه درازی نیست
قرآن بخوانید
قرآن بخوانید
بر مزار عشق
بر مزار انسان
وقتی دختر نُه ساله
در حجله آموزش شهوت می بیند
مرد پیر دعائی می خواند
بر آلت خویش فوت میکند
و نطفه مرگ
شب را تاریکتر می سازد
در خواب گاههای شیخان عرب
خواهران کوچک من
هم کنیزند
و هم ، همخوابه
اسکندر گجسته
دست در دست رکسانه
از کوچه های شهر شوش
با افتخار میگذرد
خواهرانم را نفروشید
ما گرسنه عدالت بودیم
فقط همبن!
لباس تا کرده مادرانم
در صندوق خانه های قدیمی
هنوز منتظر عشق اند
مردان حجره های مقدس
در تاریکی جلق میزنند
و سپس در روشنائی
توبه میکنند
توبه میکنند
توبه میکنند

قرآن بخوانید
قرآن بخوانید
بر مزار شرف
بر قبورعاشقان قدیمی.

النگوی طلایی زنان بیوه
در صندوقچه ی شیخ چه میکند؟
بوی تریاک می آید
بوی تریاک می آید
کودک گرسنه ای
که شیشه ی دوایش
در بازار حُقـّه معامله میشود
در خواب می میرد
دختران کوچک کال
گس،
نارس ،
در رختخواب شیخ
از ترس
به خود می شاشند
در آسمان شهر
داس سرخی تاب میخورد
و روُیت ران سپید مقدس
غسل را بر همه ی مردان
واجب می سازد.

قرآن بخوانید
بر مزار عشق
بر مزار شرف.

تصویر داروین
زیر نشیمن گاه شیخ چه میکند؟
اسکناسهایی که بوی نفت می دهند
لای پستان زن قاضی شرع
از چه خبر میدهد؟
در پشه بند مقدس
هر شب
همه به هم
تجاوز می کنند
و هر صبح
با آب نطفه ی یکدیگر
وضو میگیرند.

کاش پوست تن من
به وسعت روحم بود
کاش پوست تن من
به وسعت روحم بود.

این خدایی که آیه هایش
بر دوایر شهوت میچرخند
در کدام آسمان پنهان شده
که با چشمان بسته
پیامبر میگزیند
این خدایی
که به سوی تن من
سنگ می اندازد
چرا هر شب
خواب پستانهای مرا می بیند؟
چرا مغز پیامبرانش را
از اندیشه ی جسم من
رها نمی سازد؟
در کوچه های لجن
نئون ها بی رونقند
خواهران کوچکم را
به شیخان عرب مفروشید
ای جانیان مستعرب
عبایتان بوی مرگ می دهد
و چادر من
به بالهایم تبدیل می شوند
شما که
زنانتان
در حرم های خانگی
با کلاه گیس بور
منتظر عشق اند
در روسپی خانه چه میکنید؟
در کوچه های افغانستان
سگان خانگی
از گوشت انسان
سیر میشوند
و ماهیگیران جنوب
به جای ماهی
دست و پای گم شده خویش را
صید میکنند
کاش یزدگرد یاغی بود
کاش میدانستم
در آن کتاب
چه وعده داده بودند
چرا گوشهایم نشنیدند
چرا صدای بابک و سهروردی را
نشنیدم
چرا درب خانه را
به روی جانیان سیاهپوش
باز کردم؟
معجون خواب آور را
چه کسی در پیا له ی آبم ریخت ؟

چه خواب موحشی
امروز با بوی تعفن تو
بیدار شده ام
می شنوی
امروز امروز
با بوی تعفن کلام تو
قانون تو
کتاب تو
بیدار شدم
هشدار
که بیداری ام
ابدی ست.


برگرفته ازکتاب :سرخ جامه ای که منم

بازی

بازی . . .

 

اول ؛

 

نوبت تو بود

آن روز عصر

نزدیک غروب ؛

سرت را به دیوارگلی کلبه گذاشتی

چشمانت را بستی

و شروع کردی به شماره کردن ؛

۱۰

۲۰

۳۰

. . .

دلم نمی آمد سر در گمی ات را ببینم

اصلا طاقتش را نداشتم

رفتم کمی آن طرف تر

پشت درخت توت ایستادم

و دستانم را دور درخت حلقه کردم

تا به راحتی ببینی شان

. . .

۹۰

۱۰۰

سرت  را از دیوار برداشتی

چشمانت را باز کردی و آمدی به سمت من ؛

دستانم گرمی دستانت را حس کرد

. . . .

حالا نوبت من است

 

دلشوره دارم . . .

دلشوره  . . .

دلشوره دلشوره دلشوره دلشوره دلشوره دلشوره دلشوره . . .

 دلم نمی خواهد حتی لحظه ای نبینمت

دلم نمی خواهد حتی لحظه ای احساس کنم با من نیستی

 

فرشته کوچولوی من خیلی دوست دارم .

تولدت مبارک  خواهر کوچولوی من .

هیچ وقت شبی که به دنیا اومدی یادم نمیره . خیلی خوشحال بودم .همیشه دلم یه خواهر کوچولوی مهربون می خواست که مثل خواهر بزرگم دلش یخی نباشه .

خدا هم یه خواهر مهربون بهم داد .خواهر کوچولوی عزیزم خیلی دوست دارم .

 

هر چه کنی به خود کنی

من آدم بدی نیستم . یعنی دوست ندارم باشم .همیشه دوست دارم به دیگران کمک کنم .بعضی ها معتقدند چنانچه بخواهی به دیگران ضربه وارد کنی به همان نسبت ضربه می خوری .یعنی هر چه کنی به خود کنی .
یه نفر هست که بد جور کارش گیر منه .منم داشتم کارشو انجام میدادم ولی کاری کرد که حالم گرفته شد . خیلی ناراحت شدم .حالا موندم کارشو ادامه بدم یا نه بهونه بیارم . انوقت خودش می فهمه چی کار کرده .
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی .
 

انیشتین

 
- اوه . سلام دوست عزیز . انشتین . خیلی وقته ندیدمت . چطوری دوست من ؟
چی هنوزم داری مسئله حل می کنی ؟
چی گفتی :E=MC^2  شده.
جدا . از کی ؟ از قوانین نسبیت چه خبر ؟
-----
می دونین چی  انیشتن ضریب هوشی بالایی داشت . اما خیلی از ایرانی ها از نظر ضریب هوشی کمتر از اون نیستن . مشکل ایرانیا فقط تنبلی . اگه یه کم پشتکار تو وجود ما ها بود وضعمون از این بهتر بود . و کلی انیشتن داشتیم .

وبلاگ نویسی

وبلاک نویسی هم شد کار .
یه سری آدرم بیکار اومدت سایتهایی برای طراحی وبلاگ واسه آدمای بیکار زدن که بیکارایی مث ما بیان وبلاگ درست کنن . و یه سری بیکار دیگه بیان وبلاگ مارو بخونن .
اینا همش از بیکاری . اگه اینقد بیکار تو جامعه نداشتیم اینهمه هم وبلاگ نداشتیم .
عیب نداری بیکاری هم خودش یه جور کار .
امان از دست بیکاری
بیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاری
 
حرف آخر :
پرودگارا به همه بیکاران کار بده .
خداوندا تعداد بازدیدکنندگان وبلاگ را ببر بالا .
خدایا کاری کن که بینندگان نظر بدهند .
خدایا مار ار مشمول رحمتت بفرما
آمین

بیا بدویم .
 بیا بریم خونمون .
خودتیــــــــــــــــــــــا .
بیا بریم یه جای دور . جایی که هیشکی نباشه جز من و تو .
دلم برای درس خوندن تنگ شده . 
من مامانمو می خواااااااااااااااااااام.
می خوام برم پیش مامانم تو آسمونا .
آخه مگه من چه گناهی کردم ؟
چرا دوسم نداری ؟
جونمی ، عمرمی ، عشقمی    یه کمی دوسم داشته باش .
خسته شدم از این زندگی .
کاش می شد فرار کنیم .
دلم می خواد یکی بود فقط مال خودم بود .مال خود خودم . فقط به من تعلق داشت و منو تو دنیا بیشتر از همه دوست داشت .
 

مونالیزا

محققان دانشگاه ایلینیوز این نرم افزاری تهیه کرده اند که با مشاه هده تصاویر عواطف و احساسات آنها را تشخیص  می دهد . این کار را بامقایسه چهره ای که به عنوان خنثی در نظر گرفته می شود انجام می دهد . بررسی های رایانه ای نشان می دهد تابلو مونالیزا در حال لبخند زدن است . این برنامه انحنای لب ها و چین و چروک دور چشم را مورد ارزیابی قرار داده است .
 
 
خدمونیم اینکه تابلو داره می خنده . دیگه نرم افزار نمی خواد .

گربه های دیوونه

          

دیوونه زنجیری

سلام . منم دیوونه زنجیری .
آره منم یه دیوونه . مث همه دیوونه های دیگه .البته نه مث دیوونه های دیگه بلکه یه کم بدتر .
یه دیوونه که هم خود آزاری داره هم همسر آزاری . خودم که دیوونه ام . ولی بیچاره همسرم چی از دست من می کشه ؟ بعضی وقتها دلم می خواد یه کارایی بکنم ولی به زور جلوی خودمو می گیرم . و در مواقع کمی هم نمی تونم جلوی خودمو بگیرم . مثلا وقتی عصبانی می شم دوست دارم بکوبم تو سرم و خودمو بزنم اگه تنها باشم گاهی این کارو می کنم .
دیروز یکی از روزایی بود که اوج دیوونگی من بود . یه جورایی دنبال بهونه بودم . البته عمدا این کارو نمی کنم . دست خودم نیست . همش با همسرم دعوامی کردم . هر چی کوتاه می امد من تموم نمی کردم . آخرشم مث دیوو نه ها چشامو بستم و جیغ زدم . از اون جیغای بنفش . اگه جلومو نمی گرفت همینطو می خواستم جیغ بزنم بعدش هم با صدای بلند گریه کردم . راحت شدم . می گن گریه آدمو آروم می کنه ولی من بی صدا گریه می کنم بی صدا گریه کردنم لطفی نداره . بعد از جیغ و گریه احساس کردم خالی شدم . راحت شدم حالا می تونم تا مدتی راحت نفس بکشم . ولی تا کی نمی دونم . چون من دلم زود به زود پر می شه و نیاز به تخلیه داره .

تن من مث کویره
تن تو مث تگرگ
وقتی تو پیشم هستی و وجودت در پهنه تن کویریم عرق می کند . ترکهای تنم با حضو تو خوب می شود .
پس بمان
 

سفر

می خواهم با انگشتانت به موهایم سفر کنی .
می خواهم با نگاهم به عمق سیاهی چشمانت سفر کنم .
می خواهم با دستانت به صحنه پیکر سردم سفر کنی .
می خواهم هر دو با هم به قله های خوشبختی سفر کنیم
 
 
ای محبوب من

.......

دیروز:
-دوستت دارم .
- منم دوستت دارم عزیزم .
امروز:
-خیلی دوستت دارم عزیزم .
-من بیشتر دوستت دارم .
-نه من خیلی بیشتر ...
 
فردا:
 
- دوستت دارم . ..دوستم داری؟
-آره عزیزم.
.
.
.
.
و این گفتگوی روزمره ماست .من و محبوبم