کویر

گر از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی به فرشته ها به باران برسان سلام ما را...

کویر

گر از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی به فرشته ها به باران برسان سلام ما را...

تذکر برف بازی

بعد از برف بازی دیروز برخی عناصر آدم فروش شرکت موضوع را به گوش رئیس قسمت رسانده بودند و ایشون هم به ما تذکر فرمودند . البته خودمونیم هیچ وقت این تذکرها تو گوش ما نرفته و نمی ره . ما هم که آبمون با این رئیس تو یه جوب نمی ره  برای همین به خود من چیزی نگفت ترسید باز هم بهش جواب پس بدم و آبروش پیش برو بچ همکار بره .
ولی خودمونیم چند مدته که خیلی دختر گستاخی شدم و تو شرکت به حرف هیچ احد الناسی را نمی آیم . خوب آخه حرف زور می گن و انصاف و رعایت نمی کنند .
حالم از هر چی رئیس بی منطق به هم می خوره . یک شخصیت ترسو که دوست داره خودشو همه کاره نشون بده . آدمی که صبحش تا شب تو شرکت سپری می شه و فقط باید مثل حمال کار کنه . نه خانواده حالیش می شه نه خوشی و نه خنده و نه هیچ چیز دیگه . به نظر من این آدم اصلا زندگی نمی کنه که . زندگی که این نیست تازه انتظار داره که ما هم مثل خودش باشیم . همیشه باید همه مشغول کارشون باشن . تا می تونه به کسی مرخصی نمی ده . هیچ کس حق حرف زدن با همکارش رو نداره مگر در حیطه کاری . خلاصه یه دیکتاتوره . ولی با همه اینا عرضه هیچ کاری رو هم نداره . مثلن : امسال به ما مرخصی استعلاجی تو شرکت ندادن . تو همه قسمتها اعم از کارگاه ساختمان اداری و .. همه روسا به نحوی مرخصی استعلاجی یا به اسم تشویقی از مدیر عامل برای پرسنلشون گرفتن . ما بچه های مهندسی فنی هم کلی اعتراض به این رئیس بی عرضه کردیم . گوش نکرد آخرش یه نامه نوشتیم خطاب به مدیر عامل و امضا کردیم و دادیم دستش . که از طرف ما با مدیر عامل صحبت کنه ولی بزمجه ترسو فقط نامه رو برده بود داده بود به منشی مدیر عامل . خوب آخه ترسو خودمون هم بلد بودیم این کار رو بکنیم . تازه الان هم که دارم اینارو می نویسم یارو تن لشش اون بالا نشسته .داره تو کار مردم فضولی می کنه . تو قسمت فنی مهندسی حکومت نظامی برقرار کرده ما هم که زیر بار حرف زور نمی ریم  با ما در افتاده . خیلی دوست داره که منم مثل بقیه سرم رو بندازم پایین و مثل بقیه بهش چشم چشم بگم ولی این آرزو رو به گور می بره . از بچگی زیر بار حرف زور نرفتم . و از آدمهای زورگو متنفرم .
 از ساعت ۸ صبح تا ۵ عصر تو این شرکت عمرمون تلف می شه . از دست این یارو افسردگی هم گرفتیم .

 
 

من هیچی نیستم! نه از خاکم ، نه از بادم ،

 نه در بندم ، نه آزادم .

 نه من لیلاترین مجنون ، نه شیرینم ، نه فرهادم .

 نه از آتش ، نه از برگم ، نه از کوهم ، نه از سنگم .

 فقط مثل تو غمگینم ، فقط مثل تو دلتنگم

اولین برف

وای
امروز چه روز خوبی . وقتی صبح از خواب پا شدم و دیدم . برف باریده کلی ذوق کردم . دل می خواست سر کار نرم و تا شب برف بازی کنم . ولی خوب باید می رفتم . سریسمون دیر رسید و دیر هم سر کارم رسیدم .  اصلا تو محل کارم سر جام بند نبودم . همش دلم می خواست برم حیاط  کارخونه و بر ف بازی کنم .  آخرشم با دو تا از همکارای شلوغمون از دست رئیس مشنگ قسمت جیم زدیم و رفتیم حیاط . کلی برف بازی کردیم . ولی چشمتون روز بد نبیند چند تا از همکارای گردن کلفت از ژنجره دیده بودن که داریم برف بازی می کنیم و تازه معاون رئیس هم ما را دیده بود . ولی مهم نیست به حالش می ارزید .
از اینکه برف باریده خیلی خوشحالم .
همیشه روزای بارونی و برفی بهترین روزهای زندگی من هستند .
به امید برف بیشتر .

فرداها

 

naziiiiiii

شاید فرداها دیر باشد .......

ارزش زن در اسلام

بدون شرح

از کتاب سنن النبی نوشته علامه سید محمد حسین طباطبایی ( از این کتاب تعداد 6000 نسخه در یکی از بزرگترین و معتبرترین صنایع ایران به مناسبت سال پیامبر پخش شده است .)

 

رسول خدا به زنان سلام می کرد و آنان نیز پاسخ می گفتند و امیرالمومنین نیز به زنان سلام می کرد ولی کراهت داشت به زنان جوان سلام کند و می فرمود : می ترسم از آهنگ صدای آنها خوشم آید ،آنگاه زیان این کار بیش از اجری که در نظر دارم بر من وارد شود.

 

حضرت رضا فرمود سه چیز از سنت پیامبران است :عطر زدن ، زدودن موهای زاید بدن و آمیزش زیاد با همسران.

 

رسول خدا فرمود :روشنی چشم من در نماز ،و لذتم در زنان قرار داده شده است .

 

حضرت رضا می فرمود : خداوند شب را و نیز زنان را مایه آرامش قرار داده. و از سنت است در شب ازدواج کردن و طعام دادن.

 

رسول خدا فرمود : ابراهیم خلیل مردی غیرتمند بود و من از او غیرتمند ترم !!

 

بکربن محمد گوید : از امام صادق درباره ازدواج موقت پرسیدم ،فرمود : من دوست ندارم مسلمانی بمیرد در حالیکه سنتی از رسول خدا مانده باشد و او بدان عمل نکرده باشد.

 

ابوقلابه گوید : رسول خدا هرگاه با زن باره ازدواج می کرد هفت روز نزد او می ماند و هر گاه با زن بیوه ازدواج می کرد سه روز نزد او می ماند.

 

رسول خدا فرمود : هر بازی و سرگرگرمی باطل و ناروا ست مگر سه بازی : تیر اندازی ،تعلیم اسب و بازی و شوخی با همسر که از سنت است .

 

رسول خدا فرمود : ختنه برای مردان سنت است و برای زنان کرامت !!!

 

امام صادق فرمود : از سنت است که شخص را به نام پدرش (یا به نام پسرش )کنیه بگذارند.

 

از رسول خدا روایت است که چون می خواست با بانویی ازدواج کند ،زنی را نزد او می فرستاد و به او می فرمود : صفحه گردن او را بو کن،زیرا اگر بوی گردنش پاکیزه بود عرق بدنش نیز پاکیزه خواهد بود...0

 

امام صادق فرمود : رسول خدا چون دهه آخر ماه رمضان می شد در مسجد اعتکاف می کرد ..... یکی گفت : از زنان نیز کناره می گرفت ؟ فرمود: نه، از زنان کناره نمی گرفت.

 

رسول خدا هرگاه می خواست در جنگی شرکت کند زنان را بر گرد خود جمع می کرد و با آنان مشورت می کرد آنگاه هرچه می گفتند بر خلاف آن عمل می کرد!!!!

 

دل خوش سیری چند؟

 

چه سکوتی ست

دنیایم خالی شده

از رنگ ها

از صداها 

از نگاهها

درست بگویم از آدمها

توان مقابله برایم نمانده

پاروها را رها کرده ام

و تن به جریان این آب کدر داده ام

تا مرا به هر کجا که میخواهد ببرد

آری !

دیگر آموخته ام که هیچ چیز در این دنیا تغییر نخواهد کرد

 و ما چه ساده ایم که فکر میکنیم میتوانیم دنیا را عوض کنیم

چه ساده ایم که گمان میکنیم تفاوتی در آدمها هست

چه ساده ایم که گمان میکنیم خوبی و بدی با هم فرق دارند !

آری !

آموخته ام که باید همان باشم که از من ساخته اند

برایم تفاوتی ندارد

سیاهی شب

و روشنایی روز .

برایم تفاوتی ندارد

سوز و سرمای زمستان

با ماسه های داغ ساحل در ظهر یک روز تابستانی

همه چیز برایم یکسان است

گریزی نیست

گریزی نیست از تسلیم روزگار شدن

 

 

 

 

دل خوش سیری چند ؟

    دل خوش سیری چند ؟

         دل خوش سیری چند؟

حقیقت این است

حقیقت:
- این است که زندگی سخت است و خطرناک 

- این است که انها که به دنبال خوشحالی وبهروزی خودشان هستند،انرا نمی یابند ؛

- این است که انها که توقع عشق دارند ، ناامید خواهند شد ؛

- این است که انها که طمع کارند ، سیر نخواهند شد ؛

- این است که انها که در جستجوی صلح و ارامش هستند ، ستیزه می جویند ؛ 

- این است که حقیقت برای شجاعانست ؛

- این است که شادی از ان کسانی است که از تنهایی نمی ترسند ؛

- این است که زندگی فقط مخصوص انهاست که از مرگ نمی ترسند

بس زود برفتی

 

ای دیــر بدست آمــده بــس زود برفتی 

 آتش زدی اندر مـن و چون دود برفتی

چــون آرزوی تنــگدلان دیـــر رسیدی

چــون دوســتی سنگــدلان زود برفتی

زان پیش که در بـــاغ وصال تو دل من 

 از داغ فــــراق تـــو ، برآســـــود برفتی

ناگشــته مــن از بنــد تــو آزاد بجستی 

 ناکرده مـرا وصــل تــو خشنود برفتی

آهنــگ به جــان مــن دلسوخته کردی 

 چـون در دل مـن عشـق بیفزود برفتی...

توی درس و مشق
توی ورق امتحانی همه ی جای خالی هارو پر کردم
اما تو زندگی
با جای خالی تو هیچ کاری نتونستم بکنم
حتی عادت
فک نکنی گریه میکنم ها
نه
دیگه حتی گریه هم نمی تونم بکنم
 

هوس سفر نداری؟

گون از نسیم پرسید : به کجا چنین شتابان ؟
- دل من گرفته زین جا هوس سفر نداری ؟
    به هر آن کجا که باشد تو و دوستی خدا را .
- همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم .
   گر از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی به فرشته ها به باران برسان سلام ما را .