من هیچی نیستم! نه از خاکم ، نه از بادم ،
نه در بندم ، نه آزادم .
نه من لیلاترین مجنون ، نه شیرینم ، نه فرهادم .
نه از آتش ، نه از برگم ، نه از کوهم ، نه از سنگم .
فقط مثل تو غمگینم ، فقط مثل تو دلتنگم
شاید فرداها دیر باشد .......
بدون شرح | |
از کتاب سنن النبی نوشته علامه سید محمد حسین طباطبایی ( از این کتاب تعداد 6000 نسخه در یکی از بزرگترین و معتبرترین صنایع ایران به مناسبت سال پیامبر پخش شده است .) رسول خدا به زنان سلام می کرد و آنان نیز پاسخ می گفتند و امیرالمومنین نیز به زنان سلام می کرد ولی کراهت داشت به زنان جوان سلام کند و می فرمود : می ترسم از آهنگ صدای آنها خوشم آید ،آنگاه زیان این کار بیش از اجری که در نظر دارم بر من وارد شود. حضرت رضا فرمود سه چیز از سنت پیامبران است :عطر زدن ، زدودن موهای زاید بدن و آمیزش زیاد با همسران. رسول خدا فرمود :روشنی چشم من در نماز ،و لذتم در زنان قرار داده شده است . حضرت رضا می فرمود : خداوند شب را و نیز زنان را مایه آرامش قرار داده. و از سنت است در شب ازدواج کردن و طعام دادن. رسول خدا فرمود : ابراهیم خلیل مردی غیرتمند بود و من از او غیرتمند ترم !! بکربن محمد گوید : از امام صادق درباره ازدواج موقت پرسیدم ،فرمود : من دوست ندارم مسلمانی بمیرد در حالیکه سنتی از رسول خدا مانده باشد و او بدان عمل نکرده باشد. ابوقلابه گوید : رسول خدا هرگاه با زن باره ازدواج می کرد هفت روز نزد او می ماند و هر گاه با زن بیوه ازدواج می کرد سه روز نزد او می ماند. رسول خدا فرمود : هر بازی و سرگرگرمی باطل و ناروا ست مگر سه بازی : تیر اندازی ،تعلیم اسب و بازی و شوخی با همسر که از سنت است . رسول خدا فرمود : ختنه برای مردان سنت است و برای زنان کرامت !!! امام صادق فرمود : از سنت است که شخص را به نام پدرش (یا به نام پسرش )کنیه بگذارند. از رسول خدا روایت است که چون می خواست با بانویی ازدواج کند ،زنی را نزد او می فرستاد و به او می فرمود : صفحه گردن او را بو کن،زیرا اگر بوی گردنش پاکیزه بود عرق بدنش نیز پاکیزه خواهد بود...0 امام صادق فرمود : رسول خدا چون دهه آخر ماه رمضان می شد در مسجد اعتکاف می کرد ..... یکی گفت : از زنان نیز کناره می گرفت ؟ فرمود: نه، از زنان کناره نمی گرفت. رسول خدا هرگاه می خواست در جنگی شرکت کند زنان را بر گرد خود جمع می کرد و با آنان مشورت می کرد آنگاه هرچه می گفتند بر خلاف آن عمل می کرد!!!! |
چه سکوتی ست
دنیایم خالی شده
از رنگ ها
از صداها
از نگاهها
درست بگویم از آدمها
توان مقابله برایم نمانده
پاروها را رها کرده ام
و تن به جریان این آب کدر داده ام
تا مرا به هر کجا که میخواهد ببرد
آری !
دیگر آموخته ام که هیچ چیز در این دنیا تغییر نخواهد کرد
و ما چه ساده ایم که فکر میکنیم میتوانیم دنیا را عوض کنیم
چه ساده ایم که گمان میکنیم تفاوتی در آدمها هست
چه ساده ایم که گمان میکنیم خوبی و بدی با هم فرق دارند !
آری !
آموخته ام که باید همان باشم که از من ساخته اند
برایم تفاوتی ندارد
سیاهی شب
و روشنایی روز .
برایم تفاوتی ندارد
سوز و سرمای زمستان
با ماسه های داغ ساحل در ظهر یک روز تابستانی
همه چیز برایم یکسان است
گریزی نیست
گریزی نیست از تسلیم روزگار شدن
دل خوش سیری چند ؟
دل خوش سیری چند ؟
دل خوش سیری چند؟
- این است که انها که به دنبال خوشحالی وبهروزی خودشان هستند،انرا نمی یابند ؛
- این است که انها که توقع عشق دارند ، ناامید خواهند شد ؛
- این است که انها که طمع کارند ، سیر نخواهند شد ؛
- این است که انها که در جستجوی صلح و ارامش هستند ، ستیزه می جویند ؛
- این است که حقیقت برای شجاعانست ؛
- این است که شادی از ان کسانی است که از تنهایی نمی ترسند ؛
- این است که زندگی فقط مخصوص انهاست که از مرگ نمی ترسند
ای دیــر بدست آمــده بــس زود برفتی
آتش زدی اندر مـن و چون دود برفتی
چــون آرزوی تنــگدلان دیـــر رسیدی
چــون دوســتی سنگــدلان زود برفتی
زان پیش که در بـــاغ وصال تو دل من
از داغ فــــراق تـــو ، برآســـــود برفتی
ناگشــته مــن از بنــد تــو آزاد بجستی
ناکرده مـرا وصــل تــو خشنود برفتی
آهنــگ به جــان مــن دلسوخته کردی
چـون در دل مـن عشـق بیفزود برفتی...