کویر

گر از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی به فرشته ها به باران برسان سلام ما را...

کویر

گر از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی به فرشته ها به باران برسان سلام ما را...

مادر بزرگ

الان پنج روز که مادر بزرگ پیش ما نیست . اونم رفت . رفت پیش مادرم . پیش پدرم . خدا رحمتش کنه.
حس تنهایی غریبی دارم . از روزی که مادرمو از دست دادم وجود مادر بزرگ کمی آرومم می کرد . درست که ازش خیلی دور بودم و نمی دیدمش ولی همین که می دونستم هست و خیلی دوستم داره بهم دلگرمی می داد . حالا دیگه اونم نیست . از وقتی مارد نداشتم مادر مادرم برام مثل مادر بود .
خدا همه عزیزامو دونه دونه ازم گرفت . دیگه امید ندارم . فقط زندگی می کنم چون فرشته کوچولوی من خواهر کوچولوم هم داره زندگی  می کنه . وگر نه ادامه نمی دادم .
نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی سه‌شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 09:25 ق.ظ http://mehdi-211.persianblog.com

دردناکه...میدونم. ولی خدا باهاته....ناامید نباش دوست من...(خدا رحمتشون کنه.)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد