بعد از برف بازی دیروز برخی عناصر آدم فروش شرکت موضوع را به گوش رئیس قسمت رسانده بودند و ایشون هم به ما تذکر فرمودند . البته خودمونیم هیچ وقت این تذکرها تو گوش ما نرفته و نمی ره . ما هم که آبمون با این رئیس تو یه جوب نمی ره برای همین به خود من چیزی نگفت ترسید باز هم بهش جواب پس بدم و آبروش پیش برو بچ همکار بره .
ولی خودمونیم چند مدته که خیلی دختر گستاخی شدم و تو شرکت به حرف هیچ احد الناسی را نمی آیم . خوب آخه حرف زور می گن و انصاف و رعایت نمی کنند .
حالم از هر چی رئیس بی منطق به هم می خوره . یک شخصیت ترسو که دوست داره خودشو همه کاره نشون بده . آدمی که صبحش تا شب تو شرکت سپری می شه و فقط باید مثل حمال کار کنه . نه خانواده حالیش می شه نه خوشی و نه خنده و نه هیچ چیز دیگه . به نظر من این آدم اصلا زندگی نمی کنه که . زندگی که این نیست تازه انتظار داره که ما هم مثل خودش باشیم . همیشه باید همه مشغول کارشون باشن . تا می تونه به کسی مرخصی نمی ده . هیچ کس حق حرف زدن با همکارش رو نداره مگر در حیطه کاری . خلاصه یه دیکتاتوره . ولی با همه اینا عرضه هیچ کاری رو هم نداره . مثلن : امسال به ما مرخصی استعلاجی تو شرکت ندادن . تو همه قسمتها اعم از کارگاه ساختمان اداری و .. همه روسا به نحوی مرخصی استعلاجی یا به اسم تشویقی از مدیر عامل برای پرسنلشون گرفتن . ما بچه های مهندسی فنی هم کلی اعتراض به این رئیس بی عرضه کردیم . گوش نکرد آخرش یه نامه نوشتیم خطاب به مدیر عامل و امضا کردیم و دادیم دستش . که از طرف ما با مدیر عامل صحبت کنه ولی بزمجه ترسو فقط نامه رو برده بود داده بود به منشی مدیر عامل . خوب آخه ترسو خودمون هم بلد بودیم این کار رو بکنیم . تازه الان هم که دارم اینارو می نویسم یارو تن لشش اون بالا نشسته .داره تو کار مردم فضولی می کنه . تو قسمت فنی مهندسی حکومت نظامی برقرار کرده ما هم که زیر بار حرف زور نمی ریم با ما در افتاده . خیلی دوست داره که منم مثل بقیه سرم رو بندازم پایین و مثل بقیه بهش چشم چشم بگم ولی این آرزو رو به گور می بره . از بچگی زیر بار حرف زور نرفتم . و از آدمهای زورگو متنفرم .
از ساعت ۸ صبح تا ۵ عصر تو این شرکت عمرمون تلف می شه . از دست این یارو افسردگی هم گرفتیم .