کویر

گر از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی به فرشته ها به باران برسان سلام ما را...

کویر

گر از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی به فرشته ها به باران برسان سلام ما را...

دل خوش سیری چند؟

 

چه سکوتی ست

دنیایم خالی شده

از رنگ ها

از صداها 

از نگاهها

درست بگویم از آدمها

توان مقابله برایم نمانده

پاروها را رها کرده ام

و تن به جریان این آب کدر داده ام

تا مرا به هر کجا که میخواهد ببرد

آری !

دیگر آموخته ام که هیچ چیز در این دنیا تغییر نخواهد کرد

 و ما چه ساده ایم که فکر میکنیم میتوانیم دنیا را عوض کنیم

چه ساده ایم که گمان میکنیم تفاوتی در آدمها هست

چه ساده ایم که گمان میکنیم خوبی و بدی با هم فرق دارند !

آری !

آموخته ام که باید همان باشم که از من ساخته اند

برایم تفاوتی ندارد

سیاهی شب

و روشنایی روز .

برایم تفاوتی ندارد

سوز و سرمای زمستان

با ماسه های داغ ساحل در ظهر یک روز تابستانی

همه چیز برایم یکسان است

گریزی نیست

گریزی نیست از تسلیم روزگار شدن

 

 

 

 

دل خوش سیری چند ؟

    دل خوش سیری چند ؟

         دل خوش سیری چند؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد